ظرافت و پیچیدگی خاصّ مدیریت اجتماع بشریِ درآمیخته به گرایش‌ها و منافع متقاطع، تدارک تدابیر و ساختارهای کارآمد و محافظ عدالت و آزادی را به یکی از اصلی‌ترین دلمشغولی‌های متفکران و مصلحان تاریخ زندگی بشر تبدیل کرده است؛ بارانداز این چارەجویی‌های درازدامن، اندیشه‌ی دموکراسی است که امروز به گفتمان مسلّط جهانی تبدیل شده است؛ روح دموکراسی، «برابری اعضای یک گروه برای مشارکت در تصمیم گیری‌های مرتبط با حقوق و سرنوشت آن گروه و نظارت بر کیفیت اجرای تصمیم مصوّب آن جمع است»؛ وجود نهادهای دموکراتیکِ تضمین کننده‌ی این برابری، مانند قانون، پارلمان، انتخابات، حزب، و...، در درجه‌ی دوم اهمیت قرار دارد و ضعف یا فقدان روحیه‌ی دموکراتیک در میان حاکمان، در کارایی این نهاد‌ها تأثیر مستقیم می‌گذارد؛ اگر حاکمان روحیه‌ی دموکراتیک نداشته باشند و برابری افراد جامعه برای «مشارکت» و «نظارت» و آزادی آنان برای تشکیل نهاد‌ها و ابزارهای لازم برای اِعمال این دو حق را نپذیرفته باشند، وجود ظاهری این نهاد‌ها همانند مجسّمه‌ی شیر در پارکهاست که کودکان از سر و کولش بالا می‌روند و‌گاه دُم و سبیلش را نیز به اسباب بازی خویش تبدیل می‌کنند! 

دموکراسی نه مکانیسم تعیین حلال و حرام، بلکه گونه‌ای آیین مدیریت است که برآمده از رویکرد نوین به مفهوم قدرت و درک اولویت وجود ساختارهای پاسدار عدالت و آزادی بر نوع شخصیت حاکم و ضرورت تقویت قدرت جامعه در برابر قدرت دولت است. به رغم مخالفت‌های شدید برخی دینداران با دموکراسی، رویکرد مقاصدگرایانه به دین، رابطه‌ی دینداری و دموکراسی خواهی را از تضاد رهانده است؛ توضیح اینکه اگر هدف اسلام در حوزه‌ی سیاست، ۱) برقراری عدالت و ۲) نفی بندگی انسان‌ها برای یکدیگر باشد و مشروعیّت روش‌های مدیریت جامعه نه به هویّت، بلکه به کارآمدی آن‌ها در تأمین این اهداف باشد، دموکراسی با مسلمانی قابل جمع است و در قیاس با دیگر روش‌های حکمرانی، کم هزینه‌ترین و کارا‌ترین روش برای رسیدن به اهداف فوق است و ارزش این دستاورد گرانسنگ را نباید در پای نزاع شرق و غرب قربانی کرد؛ پیداست که دفاع ما از دموکراسی نه به معنای انکار کاستی‌های این اندیشه است و نه به معنای تطابق کامل اسلام و دموکراسی؛ اسلام چونان دینی قدسی و آسمانی، جایگاه و کارویژه‌های خاصّ خود را دارد و پاسداشت خلوص و جامعیّت آن در جریان کارآمدسازی اندیشه‌ی دینی، نباید فراموش شود.